عمليات
صبحدم روز پنجشنبه 1374/4/15ه.ش (7صفر1416ه.ق، 6ژوئيه 1995م)، در سالروز ولادت حضرت امام موسى كاظمعليه السلام ، گروهى از رزمندگان مقاومت اسلامى لبنان، در حالى كه هر كدام مقدار زيادى مواد و تجهيزات انفجارى در كولهپُشتى خود حمل مىكردند، با گذر از خطوط امنيتى و مواضع و پايگاههاى ارتش اسرائيل و مزدوران ارتش جنوب لبنان (ميليشياى لحد)، به عمق منطقهى اشغالى در نزديكى «قلعه شقيف» وارد شدند. جادهى استراتژيك «ديِرمِيماس» براساس اطلاعات و شناسايىهاى انجام شده قبلى، بهترين نقطه براى عمليات شهادتطلبانه تشخيص داده شده بود.
شانزده بمب قوى، با فاصلههايى حدود پنجاه متر، در سه نقطهى مختلفكار گذاشته شدند. بر روى بمبها كه حاوى صدها ساچمهى فلزى به عنوان تركش بودند، پوششى جهت اختفا كشيده شد تا نيروهايى كه از آنجا مىگذرند، متوجه نشوند.
جوانى حدود بيست ساله، پس از روبوسى و وداع با ديگر همرزمان، از گروه جدا شد و به ميان درختچههاى بالاى تپه كنار جاده دويد و خود را آنجا پنهان كرد. جوان كه مقدارى مواد منفجره به دور بدن خود بسته و چاشنى را آماده كرده بود، بايد دستگاه انفجار چاشنى بمبهاى كار گذشته شده را در دست مىفشرد.
ديگر نيروهاى مقاومت اسلامى، در بالاى ارتفاع مشرف بر جاده و محل عمليات، در حالى كه از فاصلهاى دور ناظر صحنه بودند، يكدستگاه دوربين فيلمبردارى ويدئويى كار گذاشتند تا از آنچه اتفاق خواهد افتاد، تصويربردارى كنند.
ساعاتى بعد، كاروانى نظامى متشكل از دو كاميون و يك جيپ، به منطقه نزديك شد. جوان كه به شدت انتظار آمدن قافله را مىكشيد، با گذر اولين كاميون و موازى شدن آنها با محلهاى بمبگذارى شده، فرياد «ياحسينعليه السلام» سرداد و چاشنىها را يكى پس از ديگرى فشرد. سه انفجار پياپى، منطقه را به لرزه در آورد و انعكاس صداى آن در كوهها و درههاى اطراف، نيروهاى دشمن را كه هراسان از ماشينها پياده مىشدند، وحشتزده كرد.
جهنمى از آتش و انفجار كاميونها را در بر گرفت. نيروهاى صهيونيست، دستپاچه و هراسان، به هر طرف پا به فرار گذاشتند؛ بدون اينكه تا دقايقى بتوانند عكسالعملى از خود نشان بدهند. اتومبيلها در جاى خود متوقف شدند. اجساد كشته شدگان و مجروحين در كاميونها باقيمانده بود. كماندوهاى وحشتزده، بىهدف، به هر سمتى تيراندازى مىكردند و دقايقى بعد از انفجار بود كه جرأت كردند از جانپناه خارج شوند. ناگهان سه نارنجك دستى، يكى پس از ديگرى، ميان نيروهاى صهيونيست پرتاب و منفجر شد كه تلفاتى به بار آورد.
نيروهاى اسرائيلى، به خيال اينكه مورد تهاجم گروهى عظيم از رزمندگان مقاومت اسلامى قرار گرفتهاند، گيج و مبهوت، فرار را بر ماندن ترجيح دادند. در آن ميان، جوانى كه لباس كماندويى سبز رنگ و جليقه مملو از مواد منفجره بر تن داشت، از ميان درختچهها خارج شد و در حالى كه دستش را بر ماشه اسلحهى ام.16 خويش مىفشرد، به طرف كاميونها دويد. با وجود درگيرىهاى شديد و تيراندازى زياد، ناگهان اسلحه جوان دچار نقص شد و گير كرد، ولى او خونسرد و آرام، به رفع گير اسلحه پرداخت و بدون اينكه با مقاومتى از سوى صهيونيستها روبهرو شود، دوباره به تيراندازى پرداخت و ميان كاميونها كه بر اثر انفجار متلاشى شده بودند، مىدويد و به دنبال سربازان دشمن مىگشت.
در يك لحظه، چشم جوان به سربازى جوان افتاد كه وحشت زده در برابر او ايستاده بود. آن چنان مات و مبهوت، بود كه نتوانست از اسلحهى خود استفاده كند. جوان حزباللهى خندهاش گرفت و سرباز صهيونيست پا به فرار گذاشت و به ميان تپهها دويد. جوان رزمنده با خونسردى خنديد و خشاب اسلحهى خود را كه تمام شده بود، عوض كرد.
طرح عمليات اين گونه بود كه پس از آنكه نيروهاى كماندويى دشمن طبق روال هميشه، پس از حمله به گوشهاى پناه مىبرند، جوان رزمنده به ميانشان بدود، خود را منفجر كرده و به اين وسيله ضربهى نهايى را بر آنها وارد كند؛ ولى صهيونيستها از فرصت استفاده كرده و پا به فرار گذاشتند.
اسرائيل كه مدعى است پيشرفتهترين تكنولوژى نظامى را در نبرد بامقاومت اسلامى بهكار گرفته و جديدترين و قوىترين سلاح و تجهيزات را در اختيار دارد، و از بهترين و آموزش ديدهترين كماندوهاى ويژه برخوردار است، با هجوم يك جوان بيست سالهى مسلمان، همهى ادعاهايش به پوچى گرائيد و تمامى كماندوها صحنه را ترك كرده و گريختند.
اين درگيرى لحظه به لحظه توسط دوربين ثبت و ضبط مىشد. همرزمان شهيد، از دور نظارهگر بودند، و هر لحظه منتظر آخرين انفجار و شهادت او.دقايقى گذشت، ولى از انفجار خبرى نشد. جوان رزمنده همچنان در ميان اجساد كشتهها، و مجروحين و كاميونها مىگشت، ولى ديگر كسى را نيافت. همه گريخته بودند. خودش خندهاش گرفت. نمىدانست چه كند؛ مكثى كرد، يك بار ديگر با نگاه اطراف را وارسى كرد و چون جنبندهاى نديد، مسيرى را كه از آنجا آمده بود، در پيش گرفت و به محل استقرار همرزمانش شتافت.
يك ربع ساعت گذشت كه جوان رزمنده به دوستانش پيوست. همه مبهوت ولى خوشحال، او را در آغوش كشيده و خوش آمد گفتند. جالب آن بود كه ساعتى قبل با او وداع كردند؛ به اين تصور كه او در عمليات به شهادت خواهد رسيد.
بازتاب
دبير كل حزباللَّه لبنان، حجتالاسلام والمسلمين سيدحسن نصراللَّه، در بارهى قهرمان اين عمليات مىگويد: اين جوان براى عمليات شهادتطلبانه عازم شده بود و مثل ديگر شهادتطلبان، وصيت نامهاش را در برابر دوربين فيلمبردارى خواند و حتى برايش برنامهى خداحافظى و مراسم وداع نيز برگزار شد. او واقعاً خودش را آماده كرده بود تا با انفجار خود، بر دشمن زبون ضربهى سختى وارد آورد.
بعد از عمليات، هنگامى كه نزد من آمد، با تعجب به او گفتم: تو كه رفته بودى عمليات شهادتطلبانه انجام بدهى، خودت را منفجر كنى و شهيد بشوى، پس چى شد كه سالم برگشتى؟
او خنديد و گفت: بله، من خودم را براى شهادت آماده كرده بودم؛ ولى پس از انفجار بمبها و تيراندازى، همهى اسرائيلىها فرار كردند و من هر چه منتظر ماندم، كسى را نديدم كه به طرفم تيراندازى كند و ديگر كسى را نيافتم كه مرا شهيد كند، خودم هم كه نمىتوانستم بدون اينكه كسى وجود داشته باشد،بى دليل خودم را منفجر كنم.
دو روز بعد از عمليات، كانال تلويزيونى «المنار» وابسته به حزباللَّه لبنان، اقدام به پخش تصاوير مستند اين عمليات كرد كه فرماندهى نيروهاى اشغالگر اسرائيلى، هراسان و دستپاچه، به مدت يك ربع تا پايان پخش برنامه و گزارش عمليات، برق مناطق اشغالى را قطع كرد تابه خيال خود كسى از مردم آنجا نتواند از عمليات با خبر شود. چرا كه اين تصاوير نمايانگر پوشالى بودن قدرت صهيونيستها بود.
شخصيت شهيد
قهرمان اين عمليات كه همچنان جزو رزمندگان گمنام مقاومت اسلامى محسوب مىشد و نامى از او به ميان نيامده است، شهيد «محمد عبدالامير حميد» (حمزه) متولد1352ه.ش)1974م) بود كه چندى بعد در روز1376/12/3ه.ش (22 فوريه 1997م) در عملياتى ديگر عليه نيروهاى اشغالگر، به شهادت رسيد و پيكرش يك سال و نيم در دست رژيم اسرائيل ماند و سپس در بيروت دفن شد.
نظرات شما عزیزان: